|
راستش دیگه خیلی وقته دلم یخ زده... نمیدونم ولی شاید دفعه بعد که ببینمت دیگه ازاون شوروشوق بچگانه همیشگیم خبری نباشه... شاید دیگه مثله قبلنا ذوق نکنم... دیگه از یخ زدن انگشتام و لرزش کل وجودم خبری نباشه... یادمه وقتی میدیمت تو اون لحظه زمین و زمان می ایستاد نمیتونستم نفس بکشم دستام یخ میزد و پاهام میلرزید این حسو تا اون جایی که من بدونم بهش میگن عشق وقتی معشوقتو میبینی این حس بهت دست میده... اونایی که عاشق شدن میفهمن چی میگم ... آره عشق یعنی این یعنی لحظه شماری واسه یه بار دیدنش ... یعنی ... تو چی ازینا میدونی؟؟؟ تا حالا این حس بهت دست داده؟؟ فک نکنم... چون تو دلت از سنگه لعنتی... تو چه میدونی عشق چیه ؟؟؟ تو چه میدونی دوست داشتن یعنی چی؟؟ اصلا تورو به این حرفا چه؟ تو... بیخیال ولش
|